طنزكده ي هفتاديا
وبلاگ اختصاصي متولدين دهه ي هفتاد...
قديما ميرفتيم ماست ميخرديم،اونوقتا مثل الان نبود كه پاستوريزه باشن و در بسته،ماست فله اي بود. بعد يه لايه ي خيلي خوشمزه رو ماسته تشكيل ميشد،تو راه ميخورديمش با يه استرسي كه انگار داشتيم بانك ميزديم. تازه كلي بهش ناخنك ميزديم. ولي مامانم هميشه متوجه ميشد،اون موقع ها بزرگترين دقدقه م اين بود كه بدونم كي داره من لو ميده! چنتا از رفيقام داشتن گل كوچيك ميزدن، عاقا خدا روز بد نده،يه دفه دوتاشون دعواشون ميشه وانگهي بكيشون دوتا اجر كه تيرك دروازه بودنو برداشتو كوبوندشون به هم،يني ريزه ريز شدن. بعدم رفت كله خودشو كوبوند به تيربرق!! يني ملت ازخنده داشتن خودشونو خراب ميكردن!!!!!! آخرین مطالب
نويسندگان
|
|||
![]() |